سلام اقای كریمی ازتون ممنونم بخاطر سایتخوبتون و تموم كسایی كه تو نظرات مارو راهنمایی میكنن
اقای كریمی من دخترم و 18 سالمه از اون موقعی كه وارد اینترنت شدمبعد گذشته چند ماه تو انجمنی كه كاربراش همسنه من ویا بزرگترن عضو شدم
بعد گذشت زمان من اونجا با پسری چت عمومی میكردم دردودل میكردم درمورد زندگی و مشكلاتمون خیلی پسره خوبی هست با درك و فهم مهربون با ادب و من بهشدلبستم
هرلحظه بهش فكر میكنم با خودم حرف میزنم احساس میكنم اونم كنارمه وداره به حرفام گوش میده این فكرا تا جایی ادامه پیدا كرد كه من تو فكرم اونو همسرمدونستم رابطه عاشقانه تو مغزم ...
این فكرا داره دیونم میكنه من اصلا اینجور دختری نبودم خیلی سخت كسیرو دوست میداشتم حالا شبا با این فكرا نمیتونم بخوابم نمیدونم چیكار كنم تا دوربشم صلوات میفرستم اما بعد دوباره ...
سعی كردم نرم اینترنت خودمو مشغول میكردم اما وقتی كارم تموم میشد بهجز اینترنت نمیتونستم خودمو مشغول كنم
من زیاده زیادش 2 ساعت پشت كامپیوتر میشینم و همیشه هم با اون اقانیستم
بهش علاقه پیدا كردم دوست دارم همسره ایندم اون باشه و فكرم از اینلحاظ كه از روی احساسات دارم عمل میكنم یا عقل بسته شده
واقعا خسته شدم میخوام رهایی پیدا كنم میخوام فكرم ازاد باشه(اماجداشدن باهاش سخته ینی اون تنها كسیه كه حرفامو میفهمه و فكر میكنم اونمهمینجوریه) حتی موقع حرف زدن باهاش گریم گرفته حالم بد شده از خودم و این كارممتنفرم از خودم این انتظارو نداشتم فكر نمیكردم منم یه روزی به این روز دچار بشم
اگه ممكنه تو سایت بزارید تا دوستان نظرشو بگن خیلی خیلی ممنونمازتون