loading...
مشاور ازدواج
اخبار سایت

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
عشق عوضی 0 32 moshaver41
یاسین بازدید : 14 شنبه 29 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

سوال :

سلام

من دختر 26 ساله با علقه های مذهبی هستم. همیشه و مهمترینچیز برام این بوده که از درسی که دارم میخونم و واقعا هم ازش لذت میبرم براش ارزشبذارم. باهاش کار کنم و ... .برایهمینم یکی از ملاکهای مهمم بعد از اخلاقیات و ایمان بخدا و علاقه این بوده کههمسرم هم آدمی پویا با سطح تحصیلات فوق لیسانس به بالا و پرتلاشی باشه. چون الانشرایطی برای من فراهمه که احتمال پذیرش بورسیه دکترا برای سال آینده در خارج ازکشور هم برام زیاده و نمیخام اختلاف تحصیلی بعدا برام مشکل ایجاد کنه. البته اگرمیگم مشکل منظورم این نیست که من نگاه از پایین به بالا به طرفم داشته باشم بلکهاتفاقا آدمی هستم که حقیقتا هرگز کسی رو بخاطر ندونستن کوچک نشمردم بلکه احساس میکنم ممکنه دیگران این نگاه رو القا کنن یا اصلا بعدها خود طرف این احساس کمبود درشایجاد بشه که از نشست و برخاستهای همسرش یا مسافرتها و کنفراسها و ... . از طرفیواقعا دلم میخاد این پویایی و همراهی هم در طرفم باشه. خواستگارایزیادی داشتم. اطرافیان با ملاک تحصیلات من مخالف بودن اما برای منکه چشم انداززندگیم با تلاش در این جهت گره خورده پذیرفتنی نبود.با این حال سعی کردم توهیچکدوم بیجهت نه نگم واسه همینم از خدا خواستم اگر به صلاحمه دهنم رو قفل کنه حتیاگر ملاک تحصیلات به اون معنا لحاظ نشه. واقعا هم بیجهت نه نگفتم. اما این بیندومورد همزمان پیش اومد که یکی ملاکهای منو داشت و دیگری نه. کسی که ملاکهامو داشتبا وجودیکه وضع مال مناسبی نداشت با اظهار علاقه ای که میکرد خیلی امیدوارم کرد.اظهار میکرد دلش به لطف خدا روشنه که بتونه مسیر روشنی خانواده من برای ادارهحداقلی زندگی ازش خواسته بود رو پیدا کنه و اگر این وصلت میسر نشد نمیخاد بهازدواج فکر کنه. صبر کردم . اونم جورهای مختلفی سعی کرد اما نشد چون مشکل سربازیهم داشت. بعد از 6-7 ماه که توی دانشگاه موضوع رو با من مطرح کرده بود (و قبلش کهحدود چند ماه که مردد به طرح موضوع بدلیل پیگیری فراهم آوردن امکانات بود) عذرخواهی کرد که نمیخاستم اینطور بشه ولی هیچ جایی دستم بند نشد و دیگه ما رابطه روقطع کردیم. تو اون مدت 1-2 بار با پدرم ملاقات داشت. حتی پدرم پدر اون رو دیده بوداما من هم به یک علت دیگه حاضر به صبر کردن نشدم و اونم اینکه احساس می کردم که یاخانواده اش اونقدر برای احساسات ارزش قائل نبودن که برای گرفتن فرصت نشدنپادرمیونی نکردن و یا خودش با خانواده اش مشکلی داشته که هردوی اینه معضله. و اینسوال همینطور برای من موند که واقعیت موضوع چی بوده . ازاونطرف کسی که یک پله سطح تحصیلی اش از من پایینتر بود اما امکانات زندگیش فراهمبود و مقبول خانواده من هم بود رو رد کردم و هیچوقت هم پشیمون نیستم و گفتم ملاکمنو نداره (البته این تها ملاک رد نبود) اما خانواده من همواره ازش بعنوان یه آدممتعهد و مسئول یاد می کنن. بعد از چندین خواستگار که بنا به دلایلی رد کردم چندماهی بود که کمی روانم آسوده بود.حالا الان در شرایطی قرار دارم که با خواستگارلیسانس مواجهم اما احساس می کنم مغزم تحمل اینهمه فشارهای عصبی رو نداره. من ازاین چالش قدیمی خسسته شدم. چه بسا که قبل از این ها هم حتی تا مرز نامزدی هم رفتمو بهم خورد. اما نمیتونم با خودم کنار بیام از ملاکم بگذرم و حتی دیگه حاضرنیستمبه بررسی این مورد بپردازم. اما خانواده ام حالا که سنم بیشترشده میگن باید کناربیای تو بیخودی سخت می گیری. اصلا حس لجبازی هم پیدا کردم. از مقایسه هاشون درموردکسی که ردش کردم و اونا پسندیده بودن بدم می یاد و گفتم حالا اینم ملاک منو ندارهو دوست ندارم بیاد. احساس میکنم اگر تو اون موردکه خواست من بررسی اون بود، اونطور نمیشد من الان سرکوفتها و فشارهای این و اونونداشتم. البته اینم باید اضافه کنم که اینکه اون شخص خواسته خانواده منو بحق میدونست اما حتی سربازی با حقوق هم براش جور نشد. دارم برای مقابله با فشارها سعیمیکنم استقلال خودمو بدست بیارم. برم خارج درس بخونم تا از این فضا دور و راحتباشم. گرچه ازونجا هم نگرانیهایی دارم اما احساس میکنم (اونجا در کنار دوست قابلاعتمادم که اینکارو کرده) راحتتر خواهم بود ولی این فشارها هم برام سخته احساسمیکنم باید برای بدست آوردن این استقلال وظیفه یک مرد رو هم به دوش بکشم.
خسسسسسسسسسته ام. لطفا کمکم کنید.

 

جواب :

سلام

الان از فشار خانواده ناراحتید و دل خوش به تحصیلی هستید کهبهش عشق می ورزید اما این شوق و ذوق با اتمام تحصیل و رسیدن به نقطه اوجی کهانتظارش رو دارید به نهایت خواهد رسید و به جایی می رسید که کار و تمام افتخاراتتحصیلی عادی می شه و بعدش روزی می رسه که احساس می کنید که زندگی بدون یک همدم وهمسر و فرزند بی معنا است و دلتون می خواد ازدواج کنید اما ممکنه مشاهده کنید کهنه تنها خواستگار با ملاکهای شما وجود نداره بلکه اصلا برای دختر در سن شماخواستگار نمیاد پس حتی اگه با مثل خارج رفتن از فشار خانواده رو یه جوری خلاص بشیدممکنه در اینده مجبور بشید سالهای سال یا تا اخر عمر فشار تجرد رو تحمل کنید اگهبهش راضی هستید انتخابش کنید ولی فکر نمی کنم در اینده وقتی تجرد بهتون فشار اوردبه همین رضایت باقی بمونید

علاوه بر اینکه تصور نمی کنم فشار پایین تر بودن تحصیلاتهمسر بیشتر از فشار تجرد تا اخر عمر باشه چون وقتی سن شما بالا رفت دیگه تضمینیبرای ازدواج شما وجود نداره

شاید بگید از کجا معلوم که در مورد من این طور بشه و شایدخواستگار خوبی نصیبم شد من عرض می کنم ان شاء الله که این طور بشه و مجرد نمونید امااگه شد پشیمونی هیچ سودی نداره چون خیل عظیم دخترای سن بالای مجرد نشون دهنده اینهکه وقتی سن دختر بالا می ره به شدت امکان ازدواجش کاهش پیدا می کنه خصوصا که ملاکشهم تحصیلات بالاتر همسر باشه که تازه افرادی که می تونن خواستگاریش بیان کمتر  هم میشن

من با نظر خونواده شما موافقم و پافشاری شما بر ملاک بالاتربودن تحصیلات همسر رو خطرناک می دونم که ممکنه اصل ازدواجتون رو به خطر بندازه وبه ازدواج نامناسب مجبورتون کنه یعنی تحت فشار تجرد مجبور بشید با کسی که فکرش روهم نمی کردید ازدواج کنید

دیگه خود دانید

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
مطالب پربازدید

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 1
  • کل نظرات : 35
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 14
  • آی پی دیروز : 17
  • بازدید امروز : 56
  • باردید دیروز : 29
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 186
  • بازدید ماه : 536
  • بازدید سال : 3,012
  • بازدید کلی : 51,099
  • کدهای اختصاصی