loading...
مشاور ازدواج
اخبار سایت

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
عشق عوضی 0 32 moshaver41
یاسین بازدید : 14 جمعه 14 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

سوال:

سلام

من 21 سالمه یه سالیبود با یكی كه هم فامیل وهم همسایه بود دوست شده بودم اما ازونجا كه من خیلی ازینكهكسی بفهمه میترسیدم وگناه میدونستم باهاش ختی یك قدمم برنداشتم چون خودم ازدخترایینبودم كه با كسی بدون ترس دوست شم واین چیزارو عادی بدونم ازتلفنی صخبت كردنم نگرانبودم همیشه نمازمم سروقت میخوندم كلی قران ودعا میخوندم .ما ازهمون اول باقصد ازدواجدوست شدیم ازونجایی كه فامیل بود با داداشمم دوست بود بهش اعتماد پیدا كردم همون اولدوستیمون گفت كه باباش كه ماه دیكه ازتهران اومد میاد خواستگاری من چون خونوادم مخالفدوستی هستن چیزی به مادرم نگفتم ماه بعد كه قراربود باباش اومد ما اونجا نبودیم و اومدیمشهرستان كه بهم گفت منتظر بمونم وقتی كه شنید خواستگار دارم اول سرد برخورد كرد منمبهش گفتم معلومه دوسم نداری و چندروزی نه اون ازش خبری بود نه من اماچندروز بعد بهمزنگ زدوازینكه ناراختم كرده كلی معذرت خواهی كردوگفت اگه میخواستم فقط به قصد دوستیباكسی باشم میرفتم بایكی كه میتونه هروز باهاش باشه راخت هركاری كنم دوست میشدم نهتوكه فامیلی وتوشهر دیكه هستی ومیدونم ازون دخترا نیست كه بخوام راخت دوست شمو راحتمولت كنم اینكه نكنه علاقه من ازش كم شده وازم خواست كه منتظرش بمونم وبدون من نمیتونهوكلی حرف عاشقانه دیگه چون نزدیك امتحان ترم بود گذاشت بعدامتحانا با خونوادم درمیونبزاره خونواده اون از اول خبر داشتن.تااینكه ایشون گفت هفته دیگه میان خواستگاریو همهچی حل شده ما دیكه نامزدیمو... اما یك دفه اقا برگشت باباش مخالفت كرده و از اولشباباش مخالف بوده اماچون میترسیده من تموم كنم چیزی نگفته باباش راضی كرده بودهامابازم مخالفت كرده ازم خوست منتظربمونم منم كه دیكه عاشقش شده بودمو اعتمادداشتم چون قبل دوست شدنمون میشناختمشو نظر همه ادم پاكی بود اما پشت نقابش یه ادمهوسبازیه که کسی تو فامیل فكرشم نمیكنه.متوجه شدم باهم دانشگاهیش دوسته وباهاشرابطه جنسی هم داشته دختره اونجا تنهاست من واقعا تاخدی دوسش داشتم كه واسش میمردماما اون از سادگیم سواستفاده كرد چرا باید منو بخودش وابسته میكرد وقتی بقول خودشكسی رو داشته كه بیشر ازمن باهاش باشه وهركاری كنه اون هروز زنگ میزد دقیقه بهدقیقه اس میداد ابم كه میخورد بهم خبرمیداد چطوری با اونم بوده؟؟؟؟وقتی به هركسیتواشناها میگم اون همچین رابطه ای با همدانشگاهیش داشته باور نمیكنن همه به اوناعتماد دارن منم بهش اعتماد كرده بودم من نمیتونم كاری كه كرده روفراموش كنمازینكه كس دستم انداخته وبازندگیم بازی كرده داغونم حالم اززندگی بهم میخوره خیلیسخته بدتر ازین دردی كه دارم نمیشد دردی داشته باشم من عاشقش بودم همه فكروذهنم اونبود بنظرتون چرا یه پسرباید اینكاروكنه؟


 

جواب:

سلام

این کاراش ممکنهبخاطر یکی از دو علت زیر باشه که یکی خوش بینانه و دیگری بدبینانه است احتمال خوشبینانه اینه که : درسته که اهل کارای خلافه اما شاید دوست داره با دختری ازدواجکنه که پاک باشه به همین خاطر طرف شما اومده دوم که احتمال بدبینانه است اینه که ممکنهاز اولم قصد ازدواج نداشته اما چون به شما علاقه مند شده و می دونسته که شما بدونقصد ازدواج حاضر به دوستی نیستی به شما وعده ازدواج داده تا در کنارش بمونی  

البته با توجهبه اینکه وقتی دید شما خواستگار داری سرد برخورد کرد و رفت شاید بشه حدس زد کهاحتمال اول قوی تر باشه اما به هر حال توصیه من اینه که شما قضیه رو تموم شدهبدونید و به جای خود خوری سعی کنید از فکرتون بیرونش کنید و اولا: تلاش کنید که ازاین به بعد حواستون رو بیشتر جمع کنید که دوباره مثل این ضرر نصیبتون نشه یعنی دیگه سعی نکنید از طریق دوست شدن ازدواج کنید و ثانیا: با مشغول کردن خودتون و پرداختن به علایق و کارهایی که دوست دارید و مفیدمی دونید  فکرتون رو هرچه بیشتر از این موضوعدور کنید تا کمتر اذیت بشید و ثالثا: اگرم خواستگار خوب دارید ازدواج کنید تا هرچهزودتر از این حالت در بیایید

موفق باشید

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
مطالب پربازدید

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 1
  • کل نظرات : 35
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 16
  • آی پی دیروز : 16
  • بازدید امروز : 20
  • باردید دیروز : 18
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 110
  • بازدید ماه : 62
  • بازدید سال : 2,538
  • بازدید کلی : 50,625
  • کدهای اختصاصی