loading...
مشاور ازدواج
اخبار سایت

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
عشق عوضی 0 32 moshaver41
یاسین بازدید : 21 شنبه 29 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

سوال:

سلام

طولانیه حرفام ولی تورو خدا بخونید کمکم کنید. هزینهرفتن پیش مشاورو ندارم.. اینقدر فکر کردم دارم افسرگی میگیرم..5سال پیش با پسری آشنا شدم که تقریبا میشه گفت اولین نفری بود که اومدتوزندگیم.2 سالو 6 ماه ازم بزرگتره. الان ایشونمدتیه سر کار میرن همون عمران.من میخوام واسه کنکور ارشد بخونم.ازهمون اول رابطمون مادر و خواهر من و مادر و خواهر اون در جریان بودن.هرچند مادر منراضی نبود به دوستی همش میگفت اگه همدیگرو میخواین زودتر ازدواج کنید. موافق دوستینبود.مادر و خواهر اونم آدمای خیلی خوبی هستن خواهرش هم خیلی دوسم داره.یکمچاق بودو من از همون اول با چاقی مشکل داشتم.بهش گفتم باید لاغر شی و گفت باشه.خیلاتفاقا این وسط افتاد یه روز بعد از 2سال با دختر خاالم رفتیم بیرون اون روز دخترخاالم گفت قدش کوتاست و باورتون نمیشه من بعد از 2 سال تازه اون روز متوجه شدم کهقدش کوتاست قبلش اصلا به چشمم نمیومد.. قدخودمم بلند نیست. 158 قد ایشون بنظرم 172 باید باشه.بعد از اون یکی دیگه از دوستامهم گفت که قدش کوتاست.که بیشتر به چشمم اومد.ولی از این قضیه گذشتم. چون کارخداستو بنده خدا قدشو که نمیتونه بلند کنه.. منم قدم بلند نیست. الان 5 ساله گذشته و هنوز باچاقی بشدت مشکل دارم. خجالت میکشم شوهرم چاق باشه تا حدی که دوس ندارم دوستامببیننش که بهم بگن چاقه.. اینکهبعدا بخوام یه شوهر چاق داشه باشم اذیتم میکنه.. یه مدت بعد سربازیش لاغر شده بودخوب بود.. ولی سربازی که تموم شد باز کم کم شروع کرده به چاق شدو الان باز چاق شده... دیروز دیدمش و الان باز واقعااعصابم خورده که چاق شده.. مشکلبعدیم واسه زود خوابیدنه.خونشون اسلام شهره واسه اومدن سر کار5 صبح بیدار میشه و قتی میرسه خونه ساعت 8شبه.تا دوش میگیره وشام میخوره ساعت9  میشه و بعدش متوسط تا 10:30بیدارهبعد خوابش میبره. ا لبته شبایی که میدونه من ناراحت میشم تا 12-12:30 هم بیدارمیمونه بخاطرم.. ازونور من ادمی ام که قبل 12 خوابم نمیبره.نمیدونم شاید الان چون تو خونه هستم اینجوریم ولی دوران دانشجوییمم زود نمیخوابیدم اون هم دوران دانشجوییش زود نمیخوابید.ولی من کلا زود خوابیدنو دوس ندارم.. میترسم بعدا اون زود بخوابه و این بشه مشکلواسه زندگمون. هر چند اون میگه بعداخونمون تهرانه و شرایط فرق میکنه و منقول میدم تا 12 بیدار بمونم و میتونم. ولی میترسم اگه این کار واسش سخت باشه خستشکنه وکاری که آدمو خسته میکنه آدم یجا کم میاره واسه انجام دادنش.. و نمیدونم اگهیه موقع اون تو زندگی زد بخوابه من بیدار باشم زندگیمون به کجا میرسه..5 سال گذشته و خدارو شکر رابطه جنسی نداشتیم یعنی هم من اجازه ندادمحتی به چنین موضویی فکر کنه. هم خودش تو خانواده ای بزرگ شده که درست نمیدونن کهقبل ازدواج رابطه داشته باشن.. ولی از اون ور من آدم گرمی هستم.یعنیالان که درباره خودم جوریی فکرمیکنم انتظارم تو رابطه جنسی بالاست. میترسم که اونآدم سردی باشه.من خیلی خیلی بیشتر از اون فیلم دیدم. اون پسرهولی واقعا تو گوشیش نه عکسه بدی هست نه فیلم بدی.. دنبال اینمسائل نیست.اگه واقعا آدم سردی باشه نمیدونم چی میشهزندگیمون..مشکل بعدیم اینه که آدمی ام که به خودم میرسمتو لباس و آرایش. اونم تودوران دانشجوییش خیلی خوب بود. ولی من 2 سال تهران بودموتو این 2 سال انگار یجورایی براش عادی شده بودم..میومدپیشم نه دقت میکرد که لباس خیلی خوب بپوشه نه اصلاح میکرد.. بعد ازاینکه سر کاررفت که خیلی بدتر شد.چون کار اجرایی بوده بعد از کار وقتی میخواستم ببینمش با همونلباس کار میومد..و واقعا ی وقتایی خجالت میکشیدم که کنارش با شم دوس نداشتم هیچ کسمارو باهم ببینه..مهندس بود ولی واسش مهم نبود با لباس کار برهخونه وبیاد سر کار..اینارو بهش گفتم و خب بهتر شد. ولی هروقت میخواستم ببینمش باید روز قبلش میگفتم که بره اصلاح کنه و لباس با خودش بیارهکه بعد از کار عوض کنه..من اصلا خوشم نمیاد مرد ریش بزاره ولیایشون اگه قرار نباشه من ببینمش اصلا اصلاح نمیکنه..هر چند خودش میگه: بعدا فرق میکنه خبوقتی میدونم تو دوس نداری اینجوری ببینی منو دیوونه که نیستم.. هر روز اصلاحمیکنم.. اینکه دوس نداشته باشی این جوری منو ببینی به ضرر خودمه و ..ازین حرفا.. الاناین مشکل حل شده چون من شمال هستمو دیر به دیر می بینمش هم اینکه خودش از سر کاراومدنی که میره خونه لباس کارشو عوض میکنه.ولی میترسم بعدا هم باز مثلا حوصلهاصلاح کردنو به خودش رسیدنو نداشته باشه و من مجبور باشم هی بهش بگم الاح نمیکنی.. ازین کار متنفرم دوس دارم خودشحواسش باشه. از اون طر ف اگه به خودش نرسه من به شدت نسبت بهش سرد میشم. یه مشکل دیگه اینه که آدمیه کهدوس داره تو هر بحثی یه حرفی بزنه .. بجاش من آدمی ام که اصلا تو بحثایی که بهممربوط نیست شرکت نمیکنم.. مثلا تو تاکسی یه خانومی پول خورد نداشته راننده هیداشته واسه خانومه غر غرمیکرده. ایشون بر میگرده میگه خب آقا حتما خوردن نداشته کهنداده.. اگه داشت میداد. راننده هم بر میگرده میگه خودش فهمید من چی گفتم( یعنی منداشتم با خانوم حرف میزدم به شما ربطی نداره..) خب از نظر من چرا آدم باید تو چیزیکه بهش مربوط نیست حرفی بزنه که این جوری شه..یا مثلا تو خیابون به یه سرباز میگهخسته نباشی سرکار و... این چیزا.  هر چند چون گفتم این کارارو دوس ندارماین موارد خیلی خیلی کمتر شده. من اگه میگم واسه اینه که میترسم بعدا دوباره اینجوری باشه..مشکل دیگه اینه که یوقتایی فکر میکنم که فرهنگخانواده هامون فرق داره..البته نه فرهنگ یجورایی سبک زندگی.ازنظر اخلاقی و ادب و اینا خانواده درستی هستن مثل خانواده خودم.خانوادهای هستن که بحث و حرف توش نیست همه به هم احترام میزارن.همه پشت هم هستن..ولیخب مثلا تو خونه ما 3 دست مبل هست. ظاهر ظرف وخونه واسمون مهمه ولی اونا تو خونشوناصلا مبل ندارن. هر از گاهی میرن که بگیرن ولی باز نمیگیرن نه اینکه پولش نباش ها. پول هست نمیدونم چرا نیمگیرن انگاری یجورایی براشون فرقی نداره.هرچند تو خونه ما هم چون 2 تا خواهر هستیم که این چیزا واسمون مهمه این طوریه داداشمممثل ماست.ولی اونجا بنظرم این چیزا نه برا خواهرش مهمه نه خودشون. هر چند الانخواهرشم ازدواج کرده.هردو خانوادمون شمالیه ما تو خونه محلیحرف نمیزنیم.فقط پدر و مادرم با هم محلی حرف میزنن ولی اونا کل خانواده و فامیلشونبا هم به زبون خودشون حرف میزنن هر چند تا جایی که من تو دانشگاه و جاهای دیگهدیدم کل تالشیااین جوری هستم و واسشون مهمه که به زبون خودشون حذف بزنن.. التتهخودش میگه خانوداش الان هم جلو بعضی از اقوام که زبونشونو متوجه نمیشن فارسی حرف میزنن و این خیلی مشکلی نیست.مشکلبعدی که باز حل شده و دلیل من واسه گفتنش اینه که میترسم باز برگردهاینه که آدمیبود که خیلی راحت جلو من از دخترا و زنای دیگه حرف میزد.وکلا در باره آدما. هم مردهم زن.نه اینکه تعریف کنه.. حالا کلا نظرمیداد. مثلا فلان زن چقدر چاقه..اهاه  اون چه مانتویی هست که اون پوشیده.. اون چقد آراشش افتضاحه.. یعنی درواقع خیلی راحت داشت همه رو نگاه میکردو وتازه نظرشو به منم میگفت..یاخیلی راحت میگفت فلان بازیگر خیلی خوشکله یا دختر عموم خیلی خوشکله..و این چیزییه که منودیوااااااااااااااااانه میکنه.. یعنی ببینم شوهرم به زن دیگه ای نگاه میکه دیوونهمیشم چه برسه بخواد نظر بده.. حسکردم منظوری نداره ووقتی دیدم این قضیه تکرار میشه بهش گفتم این کار خیلی بده واونم قبول کرد که اشتباه میکرده و منظوری نداشته. الان این مشکل کلا بر طرف شدهولی میترسم تکرار شه .میترسم الان باز آدمی باشه که نگاه کنه ولی دیگه به من نمیگه.. من کهرو بروش نیستم کنارشم چشماشو نمیبینم.عروسی های شمال قاطی هستنو ومعمولا توشحجاب اصلا رعایت نمیشه.خانواده من این طوری نیست . خانواده اونم این طورینیست. ولی تو عروسی های ما  خلاصه دوس آشنا این طوری داریم و من دیوونه میشمحس کنم شوهرم مثلا داره به پا یا دست لخت زن ودختری که داره میرقصه نگاه میکنه..جون تو عروسی هایی که اونا تو تهران شرکت کردن اصلا خانما این طوری نیستنو مطمئناتو چنین جو عروسی نبوده. و واسه من واقعا گرون تموم میشه اگه حس کنم به زنی داره نگاهمیکنه..

بخوام از خوبیاش بگم خب آدمیه که اهلدود نیسا حتی سیگار اهل مشروب نیست نمازش بجاست.منم اهل اینا نیستمو این چیزا واسممهمه..اهل کاره مهمه واسش که نونش حالا باشه. خیلیدوسم  داره نگر من واسش خیلی مهمه همیشه بهم احترام میزاده. 5ساله دوستیم یچوقت تو دعواهامون هیچ حرف بدی به هم نزدیم همیشه خدا احترام سر جاش بوده.هروقت ناراحتی پیش میاد همیشه اون کوتاه میاد و درستش میکنه چون من متاسفانه نازمخیلی بالاست و از اون ور هم آدم خیلی زود رنجی هستم.. اون کوتاه میاد و ازدلم درمیاره چون واسش آرامش تو زندگی مهمه و دوس نداره ناراحتی بینمون باشه ..آدم مهربونیه. الان برخوردش با خانوادش خوبه احترامش به پدرش مادرش..آدمیهکه الان تو کار خونه کمک مادرش میده بعدا هم حتما بهم کمک میکنه..اصلاکلا دوس داره که کمک کنه.. واسش مهمه که خانومش خسته نشه..کلا آدمیه که خیلی هوای خانومشو دارهتو همه چیز.اصلا آدم خسیسی نیست.هر چیزی دلم بخواد اگهبتونه وافعا فراهم میکنه.نظر من تو همه چیز براش مهمه.تو همهچیز باهام مشورت میکنه.آدم راست گویی هست همه چیزو بهم میگه..از کار از دوستاش خانوادش..من تقریبا هیچ وقت زنگ نمیزنم واینقدخوب هست که هیچ وقت به رون نیاره این چیزارو..آدم واقعا با گذشتی هست.شایدپیش بیاد تو محل کار واسه کسی عصبی شه ولی واسه من عصبی نمیشه..برعکسخیلی از مردا که 20 دقیقه منتظر میمونن قاطی میکنن پیش اومده 1 سال1 ساعتونیم منتظرم تو پارک واسه و هیچی نمیگه و ناراحتم نمیشه..من خیلی وقتا بهش گیر میدم سر همینمسائل خیلی وقتا اذیتش میکنم. چون ریزبینم. ولی باز هیچی نمیگه و شاید هرکسی نتونه اینارو تحمل کنه..خلاصه غیر اون چیزایی که گفتم تقریبابیشتر ملاکای آدم خوبو داره..از طرفی من الان میخوام واسه ارشدبخونم این مسائل تمرکزمو به شدت داغون میکنه.. و از طرفی خانوادم اصرار دارن کهبعد کنکور ارشد ازدواج کنید.مادر من که واقعا اصرار داره. خب حق هم داره. از هموناول مخالف دوست شدن بود والان 5 سال گذشته... و نمیدونم چیکار کنم.. از یه طرف به بهمزدن که فکر میکنم دلم میلرزه..میدونم ضربه میخورم اونم به شدت ضربه میخوره..5 سالههر روزهمون با همه.. از یه طرف میترسم اسنا مشکل بشه بعدا و زندگیه 2 تامون داغونشه.. خیلیاز مشکلایی که گفتم الان حل شده اگه گفتم واسه این بود که بدونم بنظرتون بر میگردهیا نه. الان مشکلم با چاقیه و زود خوابیدن..نمیدونم آدم چاقو تحمل کنم.. میترسمبعدا هم مثل الان نتونه بیدار بمونه شبا واینا مشکل شه.. نمیدونم چیکار کنم..چیزایاصلی که میترسم برگرده هم یکیش همون نگاه کردن به بقیه خانوما هستو یکیش اون قضیهبه خودش نرسیدنو میترسم بعد از دواج باز اون طوری باشه ومن سرد شم..الانمن کنارش نیستم و مطمئنان زیاد نمیبینمش ولی خودش میگه که من بعد درباره ظاهررعایت میکنه..الان هر چی میگم قبول میکنه و اصلا ناراحتنمیشه..میترسم اینا عشق قبل وصال باشه..یوقتاییزیادی خوب بودنش زیادی درک کردن مسائلش برام عجیبه..و مطالب رو داخل سایت بزارین. خیلیممنون از راهنمایی هاتون

 

جواب:

سلام

در ازدواج دو نوع ملاک هست اصلی و ترجیحی ملاکهای اصلی اونا است کهبود یا نبودش اصل زندگی رو تحت تاثیر قرار بده و خراب کنه و ملاکهای ترجیحی اونا استکه اگر باشه بهتره اما نبودنش زندگی رو خراب نمی کنه

ملاکات اصلی مثل تناسبهای فکری اعتقادی اخلاقی رفتاری است که اگرنباشه دو نفر برای همدیگه قابل تحمل نیستند اما موارد دیگه مثل چاق و لاغری یا زودو دیر خوابیدن که چندان اثری در زندگی زناشویی نداره از ملاکهای ترجیحی است ونباید بهش گیر داد

شاید بگی درسته این موارد چندان مهم نیست اما برای من قابل تحمل نیستکه همسرم مثلا چاق باشه یا زود بخوابه جوابش اینه که عدم تحمل تو بخاطر اینه کهایده ال نگری وگرنه بسیاری افراد هستند که با ادم چاق یا کسی که زود می خوابهزندگی می کنند و روزگار خوبی هم دارند پس فکرت رو عوض کن تا قدرت تحملت زیاد بشه وگرنهاگر شما قرار باشه به مثل این موارد گیر بدی اصلا نخواهی تونست ازدواج کنی چونهرکس هرچقدر هم خوب باشه بالاخره نقاط ضعفی داره پس شما به جای اینکه به این مسائلگیر بدی در زمینه تناسبها و شایستگی هایی که اگر نباشه زندگی خراب می شه تحقیق کنو با بزرگترها مشورت کن و تصمیم بگیر

بعدم بگم که حرف مادرت درسته اولا اشتباه کردی که رابطه رو ادامهدادی و ثانیا هرچه زودتر تکلیف ازدواجتون رو روشن کنید چون رابطه طولانی پیامدهایمنفی داره از جمله همین مواردی که برات شک درست کرده در صورتی که اگر بعد ازدواجبه چنین مواردی برمی خوردی بخاطر زندگی و همچنین رابطه خوب طرفینی به راحتی ازش میگذشتی اما الان هرکدوم برات یه غول شده

در مورد سرد مزاجی هم اگر فکر می کنی فیلم ندیدن دلیل سرد مزاجیهباید عرض کنم شاید علتش پاکی و مومن بودن او باشه نه سرد مزاجی وگرنه سرد مزاجی فردبا فیلم ندیدنش  و طرف دختر نرفتنش معلومنمی شه علاوه بر اینکه اکثر سرد مزاجی ها عارضی است که درمان پزشکی داره

در مورد بقیه مشکلاتش که گفتی حل شده اما می ترسی برگرده عرض می کنماگر حل شده دلیلی نداره برگرده البته به شرط اینکه بعد ازدواج زندگی رو با گیردادنت خراب نکنی و اونو به حدی شاکی نکنی که به لجبازی بیفته پس در حقیقت شما بایدخودتو درست کنی نه اینکه نگران مشکلات او باشی

خلاصه من به شما اعلام خطر جدی می کنم که اگر بخوای این طور ادامهبدی به حدی ذائقه ات تلخ می شه که ممکنه اونو علی رغم این همه صفات مثبت که داره ردشمی کنی و دیگه نخواهی تونست ازدواج کنی چون ادمی که تو می خوای شاید پیدا نشه

موفق باشید

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
مطالب پربازدید

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 1
  • کل نظرات : 35
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 12
  • آی پی دیروز : 17
  • بازدید امروز : 29
  • باردید دیروز : 29
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 159
  • بازدید ماه : 509
  • بازدید سال : 2,985
  • بازدید کلی : 51,072
  • کدهای اختصاصی