loading...
مشاور ازدواج
اخبار سایت

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
عشق عوضی 0 32 moshaver41
یاسین بازدید : 19 شنبه 29 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

سوال:

سلام

پسری 27 ساله هستم. به دلیل مشکلاتی که پدر و مادرمباهم داشتن تا همین چند وقت پیش حتی فکر ازدواج کردن برای من مسخره بود و هیچ وقت خودمرو با دختری (دختری که با اون ازدواج کنم) تصور نمی کردم. اهل دختر بازی و دوست بازیبا دخترا نیستم. من تا دو سال پیش توی یه شهر دیگه بودم تا اینکه دانشگاه قبول شدمو به شهری اومدم که بیشتر خاله و دایی ها و عموها وعمه ها و... توی اون شهر هستن. البتهمادرم توی همون شهر موند و پدرم الان توی این شهر جدید با من زندگی می کنه. یکی ازدائی ها من که من خیلی با اون صمیمی هستم دختری 17 ساله داره بعد از گذشتن یک سالیاز امدن من با شهر جدید و رفت و امدم با همین دائی ام، یک جورهای پیشنهاد ازدواج دخترشرا با من داد البته نه بطور مستقیم. این رو هم بگم که این دختر دائی من هم از من خیلیخوش میاد و نظرش نسبت به من مثبته. من اولش بیخیال بودم ولی کم کم خیال ازدواج به سرمزد. البته این دختر دائی من با اون معیار های که من برای ازدواج دارم مطابقت خوبی داره.دائی من تا همین چند وقت پیش هی من رو خونشون دعوت می کرد تا بالاخره من سر صحبت بادخترش باز کنم. من هم یک جورهای به خانواده دائی ام نشون دادم که من هم به دختر دائمعلاقمندم. خلاصه اینکه من هم از این دختر دائی ام خوشم میاد ولی نمی دونم هر وقت میخوام در موردش یک کار بکنم می بینم انرژی لازم رو ندارم و با خودم می گیم "بیخیال، دنبال دردسر می گردی." و انواع ترس ها سراغ میاد مثل اینکه نکنه نتونم ازپسش بربیام و... . توی این گیر و ویر به دلیل این شل و سفت کردن من (یعنی به خانوادهدائم نشون می دم که من به دخترشون علاقمند ولی هیچ کاری نمی کنم دریغ از یک صحبت سادهبا دختر دائیم) بین من و خانواده دائیم یک جورهایی شکر آب شده و دیگر با من تماس نمیگیرن. من حتی سعی کردم که دختر دائیم رو فراموش کنم ولی نتونستم و نمی تونم. این نکتهرو هم بگم که پدرو مادرم صد در صد با این وصلت موافقن. حالا من چیکار باید بکنم؟ بااین کدورتی که بین من و خانواده دائیم پیش اومده چیکار کنم؟ بعضی وقت فکر می کنم کهدیگه خانواده دائیم کلاً بی خیال من شدن.ببخشید که طولانی شد.


 

جواب:

سلام

کدورت بین شما و خونواده دایی مشکل خاصی نیست وبا اقدام شما برای ازدواج برطرف می شه مشکل اصلی شما ترس از شکست و برنیومدن از پسمشکلاته که می تونه متاثر از مشکلات پدر مادرتون هم باشه

در مورد اینکه گفتی انرژی لازم رو نداری تصورمی کنم اونم بخاطر ترس باشه وگرنه شما انگیزه ازدواج رو که علاقه به طرف مقابلباشه داری اما بخاطر بزرگ دیدن مشکلات یا ترس از گرفتار شدن به مثل مشکلات پدرمادرت، نمی تونی اقدام کنی پس اگر این مشکل رو حل کنی به راحتی برای ازدواج اقدامخواهی کرد

شما برای غلبه بر ترسی که داری مجموعه کارهاییرو انجام بده.

اول از همه یه بررسی کن ببین که از چه مشکلاتیمی ترسی و چه دردسرهایی رو پیش رو می بینی که هول ورت می داره و قید ازدواج رو میزنی و بعد بگرد راه حلش رو پیدا کن و اگرم تنهایی نمی تونی، از فرد سوم کمک بگیر، اگرممی ترسی مثل مشکلات پدر مادرت برات پیش بیاد ببین علت مشکلشون چی بوده و بعدراههای پیشگیری از ایجادش رو پیدا کن

دوم اینکه: به این فکر کن که اخرش چی می شه؟ ایاتا اخر عمر می تونی مجرد بمونی؟ حتما این طور نیست، بعد یه مدت که سنت بالاتر رفتحتی اگر بر مشکل جنسی غلبه کنی احساس نیاز به همدم اذیتت خواهد کرد و بالاخرهمجبور می شی که ازدواج کنی پس چه بهتر که تا خیلی دیر نشده اقدام کنی

سوم: به این فکر کن اگر دست دست کنی ممکنه اینمورد خوب رو که خونواده ها هم موافقن از دست بدی و بعدا تاسفش رو بخوری

چهارم: در برابر دردسرای ازدواج به اثار مثبتش فکرکن که اگر ازدواج دردسر داره عوضش رضایتمندی روحی و جسمی برات ایجاد می کنه که درنتیجه احساس خوشبختی بهت دست می ده، به گونه ای که تاسف می خوری که چرا تابحالمجرد بوده ای؟

پنجم: برو صادقانه مشکلت رو به خونواده خودت وداییت بگو و ازشون کمک بخواه تا با دلگرمی که بهت می دن و حمایتهایی که می کننجراتت برای اقدام بالا بره

موفق باشید

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
مطالب پربازدید

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 1
  • کل نظرات : 35
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 28
  • آی پی دیروز : 17
  • بازدید امروز : 227
  • باردید دیروز : 29
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 357
  • بازدید ماه : 707
  • بازدید سال : 3,183
  • بازدید کلی : 51,270
  • کدهای اختصاصی