عشق عوضیسوال:
سلام
من یک خانم 42 ساله هستم که 25 ساله ازدواجکردم..از ابتدای ازدواجمان شوهرم از من و بچه هایم می گذشت و اکثر دارایی اش را بهخانواده اش می داد که نظر من که طی این 25 سال فهمیدم به خاطر حسادت نسبت به من وخانواده ام که با ما بسیار با محبت و احترام هستند است خانواده ایشان بسیار بی محبت و پر توقعاز نظر مالی نسبت به شوهر من هستند و با من و فرزندانم و حتی خود شوهرم بی احترامو بی محبت و بی ادب هستند.اما باز هم علی رغم بی حرمتی به ما شوهرم از خرجمورد نیاز من و فرزندانم می زند و به مخصوصا به خواهرانش که هیچ گونه نیاز مالیندارند کمک بیش از اندازه می کند که باعث شده انها پر توقع تر و بی ادب تر نسبت بهما بشوند.اکنون یک موضوع خاص پیش امده که به راهنمایی و مشورت نیاز دارم:میخواهم بدانم در این مورد چطور برخورد کنم که تاثیر خوبی داشته باشد:همه ی خواهرهای شوهرم دارای دفترچه بیمه و حقوق بالا هستند اما همسرم به طور آزاد و با پولبیشتر یک دفترچه بیمه از نوع دیگر برای هر 6!خواهرش تهیه می کند که از حقوق ومخارج مورد نیاز ما می زند.به نظرم این قضیه هم از روی حسادت و نیاز به جلب محبت وتوجه انها هست که مطمئنم نه تنها به این هدف نمی رسد بلکه باب دشمنی را بیشترباز میکند.یکی از این خواهر شوهر هایم بسیار عناد دارد و حتی با دروغ گوییابروی شوهرم را نزد فامیل برده است ومرا پیش پسرم نفرین کرد و فحش داد اما من سکوتاختیار کردم اما هنوز شوهرم به حمایت های بی جا و ناحق از ایشان ادامهمیدهد.به نظر شما طرز برخورد با این مرد این قوم باید چگونه باشد که هم خدا راضیباشد هم من ازار روحی نبینم؟منتظر راهنمایی شما هستم ودر ضمن رابطه من با همسرم از نظر محبتکردن خوب است
جواب:
سلام
شما می گی: همسرت بخاطر حسادت به تو و خانواده ات و همچنین جلب محبتخانواده اش از خرجهای مورد نیاز شما کم می ذاره و برای انها خرج می کنه و اخیرا همدفترچه بیمه براشون تهیه می کنه و این کاراش موجب ناراحتی 25 ساله شما رو فراهمکرده حالا شما می خوای بدونی که با این وضعیت چه طور باید برخورد کنی؟
به نظر من در چنین مواقعی در قدم اول باید اگر می شه باید مشکل رو حلکرد یعنی شما اگه می تونی با همسرت صحبت کن که این کار رو نکنه اگر این نمی شه وراهی برای حل مشکل وجود نداره دو جور می شه برخورد کرد یکی اینکه مقابله کنی دوماینکه باهاش بسازی یعنی یا در مقابل همسرت بایستی و بهش اعتراض کنی و حتی اگر شددعوا کنی و یا اینکه بخاطر زندگیت کوتاه بیایی
در روش اول حرفتو می زنی و با کارش مخالفت می کنی و اگرم موفق نشی لااقل دلت خنک می شه اما این راه ریسک داره و ممکنه که به محبت بین تو و شوهرت لطمهبخوره و رابطه تون تیره بشه و پشیمون بشی و به خودت بگی ای کاش این کار رو نکردهبودم
روش دوم که کوتاه امدن باشه ریسک روش اول رو نداره اما سختیش اینه کهباید بسوزی و بسازی یعنی کار خلاف رو ببینی و دم نزنی یعنی همون کاری که شما 25ساله کردی و با همین روش زندگیت رو نگه داشتی اما در طول این سالها حسابی رنجکشیدی
این روش عاقلانه تره بخاطر اینکه گرچه رنج می کشی اما در عوض زندگیتلطمه نمی خوره و خراب نمی شه ولی اگر بشه باید کاری کرد که کمتر لطمه روحی بخوری واذیت بشی که بهترین راه در این زمینه اینه که به جای تحمل کردن و درد کشیدن وضعیتفعلی همسرت و خونواده اش رو به همین صورت که هست قبول کنی یعنی مثل کسی بشی کهدستش شکسته و بد جوش خورده و باید تا اخر عمر تحملش کنه لذا به جای تعطیل کردن کارو زندگی و غصه خوردن بخاطر دستش، اونو به همین صورت که هست قبول می کنه و ازامکانات موجودی که داره استفاده می کنه و لذت می بره بنابر این بهترین راه برایشما اینه که اولا وضع فعلی رو قبول کنی و بی خیال نقص و عیب همسرت و خونواده اش بشیو به خودت بگی که عیب نداره بذار هر قدر می خواد کمکشون کنه و خونواده اش هم هرقدر می خوان کینه ورزی کنند ثانیا: نقاط مثبت زندگیت رو ببینی و بهش بپردازی و ازشلذت ببری و به عبارت دیگه سعی کنی نیمه پر لیوان رو ببینی و ازش لذت ببری و بیخیال نیمه خالیش بشی
این کار شاید سخت به نظر بیاد اما اولش مشکله ولی تدریجا اسون می شهلذا باید به جرات بگم اگر در این چند سال به جای تحمل کردن همسرت رو با حسادتش وخونواده اش رو با کینه شون همین طوری که هستند قبول می کردی تدریجا کارهاشون اذیتتنمی کرد لذا به نظر من بهتره نگاهت به زندگی خودت باشه و از نقاط مثبت زندگیت بهرهبرداری کنی و در مقابل، چنان بی خیالهمسرت و خونواده ات بشی که مثل اینکه اصلا همسرت خونواده ای نداره و بهشون کمک نمیکنه
اگر این طور عمل کنی تدریجا اروم می شی و بعد مدتی کارای همسرت وخونواده اش ازارت نمی ده
موفق باشید
مشاوره ازدواج : ایا امیدی هست؟