loading...
مشاور ازدواج
اخبار سایت

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
عشق عوضی 0 32 moshaver41
یاسین بازدید : 9 شنبه 29 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

سوال:

سلام
من دختری هستم 24 ساله لیسانس پرستاری دارم به خاطر دوره طرحی درسمكه در شهری دور از شهر خودم است با پسری تقریبا هم سن خودم اشنا شدم كه همشهریهستیم و او هم به خاطر درسش به همین شهر امده  رشته اش برق است (فوقدیپلم)سربازی رفته.چند هفته ای از اشنایی ما نمیگذره. پسر خوبی به نظر میرسه ازاول اشنایی به نظر میرسید دنبال كسی برای ازدواج میگرده. كم وبیش ازم سوال هایی درباره ازدواج ومعیارهام میپرسید.میگه من با دخترهای زیادی ارتباط داشتم (البتهارتباط سالم) اما از نظر اون من با همه اونها فرق دارم .اوایل ارتباطمون تلفنی و با مسیج بود.با اصرار های اون 1بار باهم بیرون رفتیم. بعدش خیلی اصرار داشت كه مادرش من روببینه و نظرشو درمورد من بده.كه من قبول نكردم .یه شب بعد اینكه كلی درمورد اخلاقهای من و معیارهایم سوال پرسید گفت 70 درصد به هم میخوریم و اگه تو هم موافقیمیخوام بیام خواستگاریت.خانوادهما نسبت به اونا مذهبی ترند اما وقتی این را بهش میگم میگه شاید تو بتونی رو منتاثیر بزاری و اینجوربشه خیلی خوبه.راستشو بخواهید من 2تامشكل بزرگ تو زندگیم دارمبرای همین 2تا مشكل فرصت های ازدواج خیلی كمی دارم و تاحالا فقط یه خواستگار داشتموبه خاطر این مشكلاتم وقتی به ازدواج فكر میكنم اعصابم خورد میشه  ومدام تواین فكرم اگر روزی خواستم ازدواج كنم چه جوری این مسائل را با خواستگار درمیانبزارم واگر از این شرایطم خوشش نیاد چی میشه.مدام فكرمیكنم یعنی من هم میتونم روزیازدواج كنم؟ مشكل اولم: مادر و پدر من قبل از ازدواج باهمدیگه هركدوم یه ازدواجكرده بودند كه همسرشون فوت میكنه و پدرم با 3فرزند خواستگاری مادرم كه یه بچه داشتمیره و بعد ازدواجشون من بدنیا میام. راستشو بخواین زندگی ارومی نداشتیم بخاطر یهسری مسائل رابطمون هم با فامیل پدر هم با فامیل مادر قطع شده. یعنی با هیچكدوم رفتو امد نداریم. بعد از این كه این اقا پسر ازم خواستگاری كرد این موضوع رابراش گفتمیكم شوكه شد.پرسید رابطتون در حد صفره؟یعنی برای عقد هیچكدوم ازفامیلتون نمیاند؟من هم صادقانه گفتم بله همین طوره. بعدش گفت نمیدونم باید درموردش فكر كنم. هنوزنظرشو درمورد این مشكلم نگفته اما گاهی سوال هایی ازم میپرسه .مثلا میگه دوست داریتومحضر عقدكنی؟یابه جای عروسی بری مسافرت؟ مشكل دوم: مشكل دومم یه چیزی بدتر ازاولیه كه نمیدونم خدا چه حكمتی در این دیده كه من رادچار این مشكل كرده. من بطورمادرزادی یه ماه گرفتگی روی یكی از شونه هام دارم.و دكتر كه رفتم بهم گفته بالیزرهم زیاد تغییری نمیكنه. اگر این ماه گرفتگی جایی بود كه زیاد مهم نبود امیدم بهازدواج بیشتر بود اما الان این ماه گرفتگی جایی قرار گرفته كه اگر بخوام تو مجلسییا جایی لباس خاصی بپوشم پیدا میشه و مسلما چیز دوست داشتنی ای نیست. این موضوع منرو خیلی عصبی میكنه گاهی فكرمیكنم تا اخر عمرمجرد میمونم.گاهی به خاطر این 2مشكلدوست ندارم به ازدواج فكركنم. چون كم پیدا میشه كسی كه اینها براش مهم نباشه. البتهاین موضوع ماه گرفتگی رو هنوز به این اقا نگفتم.و منتظرم نظرشو درمورد مشكل اولمبگه. اما نمیدونم اگه گفت مشكل فامیلم براش مهم نیست چه جوری مشكل دومم را براشبگم؟اصلا الان بگم یا بزارم  رسمی بیاد خواستگاری و اونجا بهش بگم؟ جوراییمیترسم بگم و پشیمون بشه؟ ازطرفی هم میترسم اگه قبول كنه بعدها خانواده یا فامیلبه خاطر انتخاب دختری با این مشكل ها بهش سركوفت بزنندو نظر اون رو عوض كنند. حسخوبی به این پسر دارم اما به خاطر این مشكلات گاهی میگم تو كه میدونی نمیشه وشرایطت خاصه پس فكرازدواج رو كلا ازسرت بیرون كن و بهش بگو نه.به نظرشماچیكاركنم؟ اینرو هم بگم یه مرد 42 ساله كه میخواد از زنش طلاق بگیره به من اظهار علاقهكرده  20 سال تفاوت سنی داریم و 2تابچه داره كه تقریبا بزرگ اند. موقعیت اجتماعی خوبی داره و وضع مالی خوبی هم داره.و به خاطر مشكلاتی كهخانومش داره میخواد جدابشند. و الان هم به خاطر شغلش كه تهران است از خانوادش كهاهواز هستند جدا زنگی میكنند و خانوادش حاظر نشدن با اون به تهران برند. برای همیندر ماه فقط چند روز پیش خانوادش میره.ومیگه اگه با من ازدواج كنه میاد به شهر منزندگی میكنه بچه ها هم پیش مادرشون میمونند. تاحدودی مذهبی است .حس میكنم من بااین مشكلاتی كه دارم شاید بهترین گزینه برام همین اقا باشه .چون اصلا امیدی بهازدواج ندارم.البته میدونم مادر وپدرم ممكنه حاظر نشند من با این اقا ازدواجكنم.اخه اونه درك نمیكنند كه من موقعیت خوبی برای ازدواج ندارم. اگه میشه همدرمورد خواستگار اولم و مشكلاتم و این كه چطور مطرح كنم و هم این اقایی كه بهماظهار علاقه كرده من را راهنمایی كنید.


 

جواب:

سلام

به نظر من شما مشکلاتی رو که داری زیاد بزرگ میکنی و قبل اینکه کسی شما رو رد کنه خود خودتو رد می کنی و این درست نیست چون ممکنهطرف مقابل با توجه به نقاط مثبت شما به راحتی از اینا چشم پوشی کنه به همین خاطرشما لازم نیست چنین مواردی رو قبل خواستگاری مطرح کنی بلکه از یه جهت نگفتنش لازمهچون اگر قرار باشه هرکس به خواستگاریت اومد عیب خود و خانواده ات رو بهش بگی بااین کار اسرار مخفی خود و خونواده ات رو انتشار می دی بنا بر این تا قبل خواستگاریاونم مراحل اخرش، در این موارد خصوصا دومی چیزی نگو و اگر گفتند چرا زودتر نگفتی میتونی بگی اینا اسرار من و خونوادمه و من نمی تونم به هرکس که اومد اول اسرارم روبگم لذا چاره ندارم جز اینکه صبر کنم تا اخرین مرحله و اگر خواستگار جلو اومد و ادامهداد بهش می گم تا اگر رد کرد لا اقل افراد کمتری از اسرار ما اطلاع داشته باشن

در مورد خواستگار دومت هم عرض می کنم تا وقتیکه زنش رو طلاق نداده اجازه نده که جلو بیاد چون ممکنه تو در جدایی اونا نقش داشتهباشی و این خوب نیست و اگرم بعد جدایی خواست بیاد قبل اومدنش بررسی کن که ایا باتوجه به 20 سال اختلاف سن ازدواج شما به صلاحه یا نه و در این زمینه مطالب لینکزیر رو ببین

http://www.moshaver41.ir/post/category/99

اگر به نتیجه رسیدی که اشکال نداره بهش بگو بهخواستگاریت بیاد و با مشورت خانواده بررسی کن که تناسبهای لازمه رو دارید و به دردهم می خورید یا نه و اگر خونواده بخاطر سنش مخالفت کردند سعی کن قانعشون کنی و اگرلازم شد از مشاور هم در این زمینه کمک بگیر

موفق باشید

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
مطالب پربازدید

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 1
  • کل نظرات : 35
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 12
  • آی پی دیروز : 17
  • بازدید امروز : 22
  • باردید دیروز : 29
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 152
  • بازدید ماه : 502
  • بازدید سال : 2,978
  • بازدید کلی : 51,065
  • کدهای اختصاصی