سوال:
سلام خسته نباشید . من دختری 19هستم که خانواده بسیار ابرو داری دارم و پدرم فرهنگیه و بهمنو داداشم خیلی اهمیت میده هر چیزی که بخوایم واسمون فراهم میکنه اما من باخونوادم خیلی مشکل دارم خیلی محدود هستم مثلا حق ندارم با دوستام برم بیرون تا یهساعت معینی و برگردم یا حتی حق ندارم با دوستام برم واسه خودم خرید کنم در ضمناینم بگم خونوادم این 2 تا دوست صمیمی که دارمو به طور کامل خونوادهاشونو میشناسنو بهشون اعتماد دارن نمیدونم چه جوریه که خونه هاشون میذارن برم اما بیرون حقندارم همیشه با دروغ گفتن به خونوادم با دوستام میرم بیرون دیگه خسته شدم از اینوضع تا جایی که دلم میخواد بمیرم از دستشون بهشون که میگم بهم چرا اعتماد نداریدمیگن به تو اعتماد داریم به جامعه نداریم اخه تا کی ؟؟؟؟؟به خدا خسته شدم دوستامپدرو مادراشون بهشون اجازه میدن تا یه ساعته معینی با دوستاشون تفریح کنن پش من چهگناهی کردم تو رو خدا کمکم کنید
جواب :
سلام
خانواده ها مختلفن بعضیا بچه شون رو ازاد می ذارن اما بعضینه، من خودم به شخصه با توجه به وضع فعلی جامعه با پدر و مادر شما موافقم چونخطرات زیادی عفت و پاکی جوونا خصوصا دخترها رو تهدید می کنه و شما تا ازدواج نکردیاین خطرات در کمین شما هست
البته اینم درست نیست که محدودیت این قدر به شما فشار بیارهکه از زندگی سیر بشی و آرزوی مرگ کنی ولی به خاطر اینکه پدر مادر شما در دسترسبنده نیستند که در زمینه رفع محدودیت از شما مطالبی رو خدمتشون عرض کنم، مجبورم مواردیرو به شما بگم که احساس ناراحتیت رو کم کنه و یه مقدار اروم بشی
اولین راه اینه که سعی کنی وضعیت موجود رو قبول کنی و باهاشکنار بیایی و به اونا هم حق بدی که بترسن و به نظر و فکر اونا که حاصل تجربه شونهاحترام بذاری چون اگه قبول کنی هی چرا چرا نمی کنی و به همین امکاناتی که داری راضی می شی و لا اقل ازاین جهت رنج و ناراحتی تحمل نمی کنی
دومین راه اینه که به فواید این محدودیت هم توجه کنی کهاونا که آزادن ممکنه ناخود اگاه بدون اینکه خودشون بخوان خطراتی متوجهشون بشه وزمانی متوجه بشن که گیر افتادن و اونوقته که شاید آرزو کنن که کاش خونواده اونا رواین قدر آزاد نمی ذاشتن
اخرین راه هم اینکه اگه خواستگار خوب داری ازدواج کنی تازودتر از این کنترل شدید راحت بشی
موفق باشید